معادلهای فارسی کلمات در پاکستان / "شیرینکده" بهجای قنادی، "مهربانی" به جای ممنون
تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۵۴۵۷۴۵
خبرآنلاین: استاد فقید دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی از پاکستان و زبان اردو خاطره زیبایی نقل کردهاند:
در پاکستان نام های خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابانهای بزرگ دوطرفه را شاهراه مینامند، همان که ما امروز «اتوبان» میگوییم!
بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به کار میبرند و واقعا برای ما تازگی دارد در اینجا ذکر می کنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است؛ در ایران ادارهی راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: « عبور ممنوع» و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟
«راه بند»!
تاکسی که مرا به کنسولگری ایران در کراچی میبرد کمی از کنسولگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان میداد. در چنین مواقعی ما میگوییم: «عقب، عقب،عقب، خوب!»؛ اما آن پاکستانی میگفت: «واپس، واپس،بس!». و این حرفها در خیابانی زده شد که به «شاهراه ایران» موسوم است.
این مغازههایی را که ما قنادی می گوییم، (و معلوم نیست چگونه کلمهی قند صیغهی مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟) آری این دکانها را در آنجا «شیرینکده» نامند.
آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثیه» میخوانیم، در آنجا «سامان» گویند. سلام البته در هر دو کشور سلام است. اما وقتی کسی به ما لطف می کند و چیزی می دهد یا محبتی ابراز می دارد، ما اگر خودمانی باشیم می گوییم: ممنونم، متشکرم، اگر فرنگی مآب باشیم میگوییم «مرسی» اما در آنجا کوچک و بزرگ، همه در چنین موردی می گویند: «مهربانی»!
آنچه ما شلوار گوییم در آنجا «پاجامه» خوانده می شود. قطار سریع السیر را در آنجا «تیز خرام» میخوانند!
جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادرزن دیدم، آنها این موجودی را که ما مرادف با دیو و غول آوردهایم «خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذیر و زیباست.
به نقل از «از پاریز تا پاریس»، محمدابراهیم باستانی پاریزی
اضافه کنم در پاکستان و افغانستان به بازنشسته هم «سبکدوش» میگویند.
تماشاخانه ببینید| با مزه ترین رقابت برای همسریابی: هرکدام بالاتر بپرند و بیشتر دوام بیاورند ببینید| رباط خارقالعادهای که مثل مار حرکت میکند و زندهها را در زیر آوار پیدا میکند فیلم های دیگرمنبع: عصر ایران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۵۴۵۷۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ننه گلبهار دوستت داریم
فرزندانش در روز ماما گردهم آمده بودند تا قدردان روزها و شبهای بیخوابی او باشند، کودکان حکم نوه و نتیجههایش را داشتند و یک صدا فریاد کودکانه سر میدادند، «ننه گلبهار دوستت داریم.»
به گزارش خبرگزاری ایمنا از اصفهان، قابلگی سرمایه ارزشمندی در سرزمین ما بوده که امروز در حال افول و فراموشی است. قابلهها افراد مؤمن و توانمندی بودند که در سختترین شرایط و بدون کمترین امکانات نوزاد را به دنیا میآوردند.
ونک روستایی بن بست با جادهای صعبالعبور و خاکی در ۳۵ کیلومتری غرب سمیرم است، سالها پیش قابله روستا در تابستان و زمستان ننه شیرین و دخترش گلبهار بودند.
نیمههای شب، سحر، صبحدم و گاهی عصر و شبانگاه، کوبه در به صدا درآمد و ننه شیرین در یک چشم بر هم زدن عازم میشد. کوچههای تاریک و سرد و باریک و گاهی پر از برف را پیاده در تاریکی و روشنایی شب و روز میپیمود تا به مقصد برسد.
گاهی اواخر بهار و تابستان نیز عشایر میهمان در مزارع اطراف ننه شیرین و خاله گلبهار را برای به دنیا آمدن فرزندشان فرا میخواندند و ننه شیرین قصه ما، شب و نیمه شب سوار بر الاغ راهی چادر عشایر میشد.
مادران معنوی قصه ما آن روزها خواب و بیداری نداشتند و با توجه به زاد و ولد زیاد هر روز آماده مأموریت بودند؛ بدون چشمداشتی از کسی نوزادان را به دنیا میآوردند و مادر را تا چهل روز به حمام میبرند. مراسم خاص روشن کردن چراغ حمام، تیغ زدن نوزادان که امروز حجامت نام دارد و سوراخ کردن گوش دختران از جمله فعالیتهای آنها بود.
گلبهار سی سنبله قابله ۸۵ ساله ونکی است که مادر معنوی حدود چهل شهید است. شغلی که از مادر و مادر از مادرشوهر، به ارث برده است. ننه شیرین و خاله گلبهار، مادر و دختری که مادران معنوی ۱۰۰ شهید شهر ونک هستند و خاله شیرین که خود مادر یک شهید نوجوان است.
امروز فرزندانش گردهم آمده بودند تا قدردان روزها و شبهای بیخوابی او باشند و کودکانی که حکم نوه و نتیجههایش را داشتند، یک صدا فریاد کودکانه سر میدادند، «ننه گلبهار دوست داریم.»
خانه خاله گلبهار آذین بسته حجله شهادت بود، شهادت فرزندی که در سن ۱۶ سالگی روز ۱۱ آبان ۱۳۶۱ در عملیات محرم به شهادت رسید و مادر گوشه طاقچه را به تصاویر فرزند و تنها یادگاریهایش مزین کرده بود.
در بین یادگاریهای به جا مانده از شهید تفنگی چوبی است که خودش درست کرده بود و به گفته مادر در روزگار نوجوانیاش عراق ایران بازی میکرد. امروز تنها دلخوشی مادر قاب عکسی بود که مدام اسباب بازی روزهای کودکی فرزندش بوسه باران میشد.
آئین نکوداشت مادران معنوی شهدا لبخند را بر لبانش و اشک شوق را در چشمانش جاری کرده بود و از حضور مسئولان و مردم قدردان سپاسگزاری میکرد.
به گزارش ایمنا، فرماندار، امام جمعه، فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سمیرم، امور بانوان فرمانداری، رئیس بنیاد شهید، مسئولان شبکه بهداشت و درمان، شهرداری و شورای اسلامی شهر ونک و مردم قدردان شهر ونک در این آئین شرکت و از وی تجلیل کردند.
کد خبر 750962